زمانهای که فارسی زبانی جهانی در خاور زمین بود و در گسترهای پهناور از خاور دور تا عثمانی و اروپای خاوری رواج داشت و آیین نوروز در تمامی این گستره جشن گرفته میشد تاج محل آرامگاه ارجمند بانو ملقب به «ممتاز محل»، همسر محبوب پنجمین پادشاه گورکانی موسوم به «شاه جهان» بنا شد. «ممتاز محل» در ۱۰۴۰ ه. ق. درگذشت و آرامگاه او میان سالهای ۱۰۴۹ تا ۱۰۶۵ هجری قمری برپا شد. امپراتور جایگاهی را در کنار رود جمنا برگزید. وی قصد داشت برای خود نیز آرامگاهی در کران دیگر رود و برابر آن بسازد و این دو بنا را با پلی به یکدیگر متصل سازد، به نشانه آنکه پیوند او و همسرش از جریان زمان هم در میگذرد. قرار بود که بر خلاف نمای تاج محل که از مرمر سفید بود، آرامگاه شاه از مرمر سیاه باشد. اما سرنوشت بر این شد که آرامگاه دوم هرگز برپا نشود و امپراتور در کنار همسرش آرام گیرد.
ملکه در هنگام تولد چهاردهمین فرزندش در سال ۱۶۳۲ میلادی جان باخت. ملکه «ممتاز محل» در هنگام مرگ از شوهرش خواست که پس از او، با زن دیگری ازدواج نکند و برای او مقبرهایی بسازد که یادش جاوید بماند. آن دو در سال ۱۶۱۲ با یکدیگر ازدواج کردند و ثمره ۱۸ سال زندگی مشترکشان، ۱۴ فرزند بود.
هنگامیکه ممتاز محل درگذشت، امپراتور داغدیده طراحان، مهندسان و استادکاران را از هند، ایران و آسیای مرکزی گرد آورد تا آرامگاهی را بسازند که آخرین دستاورد معماری مغولان اعظم گردید. در آرامگاه تاج محل جملگی سنتهای معماری آسیای مرکزی، ایران و هند به طور هماهنگ و موزون تلفیق یافته و بیشترین تأکید بر تناسبات هندسی عمارت شده است. این بنای زیبا آکنده از شعرهای فارسی و آیات قرآنی است که به دست استاد کاران ایرانی نگاشته شده است. یکی از دوستان پیکرهای از درون آرامگاه گرفته که میتوانید اینجا آن را مشاهده کنید و جالب است بدانید هر گونه تصویر برداری از درون بارگاه ممنوع است.
مزار میانی متعلق به ممتاز محل و مزار سمت چپ متعلق به شاه جهان است، و اوج ایرانیگری را در دیار هند میتوان عصر حکومت سلسله تیموری هند دانست. سلسلهای که خود را «مغولان» هند میدانستند و زبان رسمی و دیوانیشان فارسی بود و پرچمشان شیر و خورشید
فارسی سرایی و فارسی نویسی در دربار مغولان هند ارج میدید و در صدر بود. تا بدانجا که گستره فارسی سرایی چنان اوج گرفت که سبک شعری با عنوان سبک هندی بازمانده آن دوران است، با بزرگانی چون کلیم کاشانی، میرزا صائب تبریزی، عبدالقادر دهلوی و… شاید جالب باشد بدانید که فارسی نویسی در عثمانی و هند چنان فراگیر شده بود که نخستین فرهنگ نامههای فارسی در این دو دیار به رشته نگارش در آمد.
شادروان «دکتر محمد معین» در این باره چنین گفتهاند:
ایرانیان به مناسبت آنکه زبانِ فارسی، زبان مادری آنان است، خود را از لغتنامه فارسی بینیاز میدانستند، از اینرو کمتر به تألیف فرهنگ زبان خویش توجه کردهاند. چنانکه عرب هم خود را به تدوین قاموس عربی محتاج نمیدید و چون زبان عربی زبان دینی ایرانیان شد، آنان به تألیف قاموسهای عربی پرداختند. از جمله نخستین فرهنگهای فارسی که به دست ایرانیان تألیف شده از فرهنگ ابوحفص سغدی و قطران ارموی و لغت فرس اسدی باید نام برد. از قریب دویست و پنجاه فرهنگ فارسی به فارسی یا فارسی به زبانهای دیگر که در دست است فقط حدود چهل فرهنگ فارسی بدست ایرانیان نوشته شده است و اسامی ایرانیانی که در هندوستان به تألیف فرهنگ فارسی اقدام کردهاند، نیز در اینحساب بشمار آمده است.
فارسی نویسی پیشینهای دور در دیار هند دارد… انگیزههای مردم هند در فراگیری زبان فارسی این بود که بتوانند به این وسیله ارتباط فرهنگی بیشتری بین خود برقرار کنند. زیرا در کشوری که بیش از هشت صد زبان و لهجه وجود داشت. یک زبان مشترک لازم به نظر میرسید.
تاریخ نشان میدهد که ایرانیان حتی قبل از لشکر کشی سلطان محمود غزنوی به هند به فکر تبلیغ اسلام و رواج زبان فارسی در این سرزمین بودهاند. مسافرت ابو معشر خراسانی به هند و تالیف کتاب مهمی در علم نجوم به زبان فارسی و یا مسافرت ابو منصور، موفق بن علی هروی در قرن چهارم هجری در این سرزمین و تالیف کتاب «الابنیه فی الحقائق الادویه» که از بهترین نثر فارسی قدیم است تاییدی است بر این دیدگاه.
هنگامیکه سلاطین مسلمان در هند قدرت را بدست گرفتند، خدمات واقعی دانشمندان و ادیبان به فرهنگ و زبان فارسی در آن سرزمین آغاز شد. گرچه خدمات ارزنده دانشمندان و علاقمندان به زبان فارسی را نمیتوان در این نوشتار کوتاه آورد ولی بیان جستاری کوتاه از سر نوشت این زبان و خدماتی که در طول ده سده گذشته توسط صاحبان اندیشه و ادب، چه ایرانی و چه غیر ایرانی نسبت به آن شده است برای دوستداران زبان فارسی خالی از لطف نخواهد بود. ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی، در سده پنجم هجری مدتی در هندوستان زندگی کرد و همراه با تعلیم دادن علوم اسلامی و زبان فارسی به هندیان، کتاب معروف «ما للهند» را در سال ۴۲۳ هجری نگاشت.
در سال ۴۱۷ هجری ابوالحسن علی جبلی که در هند به سر میبرد کتاب «مجمل التواریخ» را از زبان عربی به فارسی ترجمه کرد. (اصل این کتاب به زبان سانسکریت است) و در سال ۴۲۵ هجری ابو الحسن علی بن اسماعیل جلالی هجویری کتاب «کشف المحجوب» را به فارسی نوشت.
در آغاز قرن هفتم هجری، مسلمانان، دهلی را تسخیر کرده و آنجا را پایتخت خود قرار دادند؛ و در مدت کوتاهی تمامی هند تسخیر شد. مسلمانان و ادیبان بیشتری از آسیای مرکزی و ایران بسوی هند سرازیر شدند. در همین سده سدید الدین محمد عوفی بخارایی دانشمند معروف اسلامی به هند مسافرت کرد و مدتی در ملازمت سلاطین هند بسر برد و در انجا کتاب «لباب الالباب و جوامع الحکایات» را به زبان فارسی تالیف نمود. در سال ۶۲۵ هجری همین دانشمندکتاب «الفرج بعد الشده» را به زبان فارسی ترجمه نمود. در اوایل قرن هفتم هجری علی بن حامد کوفی مدتی از زندگانی خود را در هند گذرانید و کتاب «منهاج الدین و الملک» را به نام «چچ نامه» در سال ۶۱۳ هجری به فارسی ترجمه نمود. این کتاب قدیمیترین اثر تاریخی است که به زبان فارسی در هندوستان نوشته شده است.
در سالهای بین ۶۹۰ تا ۷۲۵ هجری امیر خسرو دهلوی شاعر پارسی گوی که به طوطی هند معروف است اثار نفیس خود را در هندوستان تصنیف کرد. هنگامیکه حکومت تغلقیان در هند رو به تضعیف نهاد خاندان بهمنی در هند صاحب قدرت شدند. سلاطین بهمنی کهبه علم و هنر و ادب علاقه داشتند، در دکن «بنیاد فرهنگ فارسی» ر ا بنا نهادند و خود به زبان فارسی شعر میسروردند.
محمود گاوان وزیر با کیاست این خاندان برای تدریس زبان فارسی، مدرسه بسیار بزرگی در «بیدر» تاسیس کرد که تا چندین سال مرکز نشر زبان فارسی بود. در سالهای پایانی سده هشتم هجری محمود شاه بهمنی از خواجه حافظ شیرازی برای سفر به هند دعوت کرد. خواجه شیراز به عزم هندوستان به جزیره هرمز آمد و چون در کشتی نشست هوا نامساعد شد. خواجه از مسافرت به هند دوری جست و به شیراز باز گشت و غزلی که با این بیت شروع میشود:
دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد
را برای پادشاه دکن فرستاد و از آمدن به هند پوزش خواست!
عادل شاهیان و قطب شاهیان جنوب نیز در پیشرفت فرهنگ و ادبیات فارسی در دکن نهایت کوشش خود را به خرج دادند. دربار آنها پیوسته مرکز ادیبان و دانشمندان ایرانی بود ه است. به این نکته باید توجه داشت که پادشاهان عادل شاهیان و قطب شاهیان در اصل ایرانی بودند بسیاری از این سلاطین به زبان فارسی نیز شعر میسرودند. در سال ۹۳۲ هجری «بابر» نوه امیر تیمور و چنگیز بر «ابراهیم لودی» آخرین پادشاه لودیان هند پیروز شد و حکومت گورکانیان در هند را تاسیس کرد. بابر بر تمام شمال هند تا سواحل بنگال دست یافت. با وجود اینکه زبان مادری بابر ترکی بود اما وی به قدری به زبان فارسی علاقمند بود که اصرار داشت به زبان فارسی شعر بسراید. پس از وی همایون فرزندش که مدت ۱۲ سال زندگانی خود را در پناه شاه تهماسب صفوی در ایران گذرانده بود تحت تاثیر فرهنگ ایرانی دربار صفوی قرار گرفته و به زبان فارسی به شدت علا قمند شده بود.
اکبر فرزند همایون که در سال ۹۳۲ هجری در سن ۱۴ سالگی بجای پدر نشست، زبان و ادبیات فارسی را در تمام شبه قاره هند رونق داد و بواسطه تشویق امرای با فضلش، چون عبد الرحیم خان خانان، شعر و ادب فارسی در سرزمین پهناور هند به اوج زیبایی و رواج و تکامل رسید. میتوان گفت در زمان هیچ یک از پادشاهان هند و ایران عده شعراء و نویسندگان فارسی به اندازه زمان اکبر شاه نبوده است. در دوران اکبر شاه دو دانشمند نامی، ابو الفضل و فیضی چندین حماسه بزرگ هندی را به فارسی ترجمه کردند. نورالدین جهانگیر نیز مانند پدرش اکبر، به زبان و ادبیات فارسی عشق میورزید. وی تزوک جهانگیری را به زبان فارسی تالیف کرد. در سال ۱۰۳۷هجری شاه جهان، جانشین جهانگیر شد. او نیز زبان و ادبیات فارسی را در هند گسترش داد و ادباء و شعرای زیادی را به در بار خود فرا خواند. گویند اکثر شعرای دوره اکبر، جهانگیر و شاه جهان از ایران به هند آمده بودند. غیر از شاعران معروف چون نظیری نیشابوری، عرفی شیرازی، صائب تبریزی، کلیم کاشانی، غزالی مشهدی، طالب آملی، سرمد کاشانی، قدسی مشهدی، ثنایی مشهدی، نوعی خبوشانی، میرزا عنایت اصفهانی، و ۶۰ شاعر نامی دیگر از ایران به هندوستان مهاجرت کردندو در دربار اکبر، همایون، جهانگیر و شاه جهان آثار بدیع خود را پدید آوردند.
اورنگ زیب جانشین شاه جهان، به دلیل سلیقه خاصی که داشت، به شعر و شاعران نپرداخت و دربار وی از اهل فضل و کمال خالی شد. با وجود این بعضی از ادباء مانند نعمت خان عالی به دربار او رفت و آمد داشتند. دارا شکوه برادر، برادر اورنگ زیب که به زیور کمال و فضل معروف بود، چندین کتاب به زبان فارسی تالیف کرده است. از آنجمله «سفینه الاولیاء و سکینه الاولیاء» میباشد که در سال ۱۰۵۲ هجری به اتمام رسیده است. دارا شکوه او «پانیشاداها» را که متون مقدس کتاب هندوها هست به فارسی ترجمه نمود. در طول قرن یازدهم هجری سه فرهنگ از مهمترین فرهنگهای زبان فارسی به نام فرهنگ جهانگیری و فرهنگ رشیدی و برهان قاطع در هند نگاشته شد.
در سالهای نخستین سده دوازدهم هجری پادشاهان اود در لکنهو و اطراف آن به قدرت رسیدند و بیش از یکصدو پنجاه سال به زبان و ادبیات فارسی خدمت کردند.
در سال ۱۷۲۴ میلادی دودمان آصفیه که بزرگترین مروج شعر و ادب فارسی در هند بود ند، در حیدر آباد دکن بر روی کار آمدند. آنها دانشگاه عثمانیه را که مهمترین مرکز تعلیم زبان فارسی در هندوستان است را تاسیس نمودند. تالیف فرهنگ فارسی نظام، ایجاد کتابخانه خطی فارسی از اثار مهم آنان است. در سال ۱۷۸۱میلادی «مدرسه تعلیم السنه و علوم اسلامی» د رکلکته تاسیس گردید و در ۱۷۸۲ اولین چپاخانه سربی به خط نسخ در کلکته تاسیس شد. در سال ۱۷۸۵ کتاب «عالمگیر نامه» و جلد اول شاهنامه فردوسی برای اولین بار در جهان، در کلکته به زبان انگلیسی ترجمه شد. موزهها و کتابخانههای تاریخی هند آکنده از شاهنامههایی از حکیم فردوسی است که تعدادشان از شماره بیرون است. با اختراع صنعت چاپ فارسی نویسی در هند به نقطه عطفی دیگر بار دست یافت و هزاران کتاب و دیوان فارسی با چاپ سنگی طبع شد.
در سال ۱۷۹۱ نخستین دیوان حافظ در کلکته به چاپ رسید ودر سال ۱۸۱۰اولین چاپخانه سنگی در کلکته تاسیس شد. و در همین سال نخستین روزنامه به نام «هندوستانی» به زبان فارسی در کلکته منتشر شد. روزنامه هندوستانی را شاید بتوان نخستین روزنامه چاپ شده به زبان فارسی محسوب نمود. میدانیم که روزنامه فارسی کاغذ اخبار سالها بعد در ایران به همت عباس میرزا چاپ شد. زمانی بود که بیش ازچهل روزنامه، مجله و ماهنامه به زبان فارسی در سراسر هندوستان منتشر میشد. روزنامه فارسی «حبل المتین» حتی قبل از مطبوعات خود ایران در این کشور چاپ و منتشر میشد.
از نیمه دوم سده هجدهم که صنعت چاپ به هندوستان آمد، تا کنون هزاران کتاب علمی، تاریخی، فلسفی، دینی و ادبی به زبان فارسی در شهرهای کلکته، بمبئی، حیدر اباد، لکنهو، دهلی، پتنا و کانپور و چندین شهر دیگر هندوستان به چاپ رسیده و به سراسر جهان منتشر شده است. میتوان گفت که تقریبا کلیه شاهکارهای کلاسیک ادبیات فارسی قبل از ایران در هندوستان به چاپ رسیده و درجهان منتشر شده است! بالاترین فرهنگها و دستور زبان فارسی، تا کنون در این کشور تالیف شده است. تنها در سده۱۱ و۱۲ هجری هفده فرهنگ و در قرن ۱۳ هجری ۱۱ فرهنگ و در سده بیستم میلادی بیش از بیست فرهنگ مهم فارسی در این کشور منشر شده است.
تعداد کتیبهها و الواح فارسی مربوط به ابنیه تاریخی در این کشور اگر بیشتر از ایران نباشد کمتر از آن نیست!! صدها خط فارسی بر روی در و دیوار مساجد، کاخها، مزارها و خانقاهها نوشته شده و نشانگر ان است که زمانی زبان فارسی در این کشور رواجی کامل داشته است. رواجی بیش از رواج زبان فارسی در دربار خلفای عثمانی. اثر بخشی فرهنگ ایرانی را در دیار هند از آنجا میتوان دانست که بزرگترین مجموعه کتب خط فارسی در تمام جهان متعلق به کتابخانههای هندوستان است!! و دومین متعلق به کتابخانههای ایران و سومین متعلق به کتابخانههای ترکیه. صدها کتابخانه دولتی، دانشگاهی، خصوصی، مساجد، خانقاهها، و حسینیهها (امامباره) در سراسر هندوستان، دارای مجموعههای از کتب و نسخ خطی فارسی هستند که در طول قرون گذشته توسط سلاطین مهاراجه ویا راجهها گرد اوری شده و کاملترین ذخیره کتابهای خطی زبان فارسی در تمام جهان میباشد.
در سال ۱۶۰۰میلادی، یک شرکت انگلیسی به منظور تجارت با هند در لندن تاسیس شد. در سال ۱۶۱۳ نمایده آن شرکت با جهانگیر پادشاه مغولی هند دیدار کرد و از او خواست تا به انگلستان اجازه دهد شرکتی در بندر «سورت» تاسیس کند. جهانگیر این اجازه را دادو از همان زمان پای انگلستان به هند باز شد. مدتی با پرتغالیها و فرانسویها که هر دوی آنها از مهمانان ناخوانده بودند جنگید و سر انجام بر هردوی آنها پیروز شد. در سال ۱۶۸۸ اواخر حکومت اورنگ زیب، بندرهای کلکته، مدارس و مومبای را بنام کمپانی هند شرقی در تصرف خود گرفت و حکومتی به نام انتظام امور در ان نواحی تشکیل داد.
هنگامیکه انگلیسها در حنوب هند، کمپانی هند شرقی را اداره میکردند، دریافتند که زبان فارسی در هند ریشه عمیقی دارد و بدون فراگیری آن کاری از پیش نخواهند برد. لذا غالب مامورین دولتی اعزامی به هند موظف شدند زبان فارسی را بیاموزند. برای تسهیل در امر آموزش این زبان، کالجی به نام «فورت ولیم» کالج در سال ۱۸۰۰در کلکته تاسیس کردند و مشابه همین کالج را در مدارس نیز بوجود آوردند.
آنها انجمنهای خاص مطالعاتی و پژوهشی مربوط به فرهنگ فارسی و تمدن ایرانی تاسیس نمودند. طولی نکشد که دهها انجمن، انستیتو، دائره مطالعات شرقی و مرکز مطالعات اسلامی در شهرهای مهم هند بنیادگردید. اما پس از آنکه قدرت بیشتری بدست آوردند و برمناطق گسترده تری در هند دست یافتند با پی گیری سیاستی استعماری موضوع جایگزینی زبان اردو به جای زبان فارسی را در جامعه مطرح کردند.
سر انجام در سال ۱۸۳۶ استعمار، زبانی را که مردم هند چندین قرن با آن خو گرفته بودند، از صحنه خارج کرد و به جای آن زبا اردو را در دستگاههای اداری و قضایی جانشین زبان فارسی نمود! غافل از آنکه دولت فخیمه! با زبان اردو هم وفا نخواهد کرد و بالاخره در سال ۱۸۵۷ پس از انقراض گورکانیان زبان انگلیسی، زبان رسمی مردم هند شد.
اما این توطئهها و کوششها نتوانست زبان فارسی را در هند ریشه کن نماید، زیرا هندیان دریافتند که:
- تاریخ هند با زبان فارسی عجین شده و هند بدون آن نمیتواند به تاریخ فرهنگی خود ببالد
- زبانهای محلی هند به خصوص اردو با زبان فارسی چنان پیوند خورده که که اگر فارسی را از آن بگیرند، استحکام این زبان از دست خواهد رفت. و جالب است بدانید سرود ملی پاکستان کنونی که آن زمان جزو لاینفک هند بود اینک نیز فارسی است!
- زبان فارسی زبان دین مردم مسلمان هند است. با از بین رفتن آن در هند، هزاران کتاب دینی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی د رکتابخانههای این کشور بیاثر خواهد ماند.
گرچه زبان فارسی رونق اولیه خود را در هند از دست داد ولی با همت زعمای روشنفکر و دانشمندان آگاه این سرزمین چون ابوالکلام آزاد نخستین وزیر فرهنگ هند پس از استقلال، جواهر لعل نهرو، اقبال لاهوری، ذاکر حسین و رابیندر نات تاگور شاعر معروف هند و غیره از نابودی زبان فارسی جلوگیری بعمل آمد.
نهرو در کتاب «کشف هند» میگوید: «روزی زبان فارسی زبان رسمی و زبان طبقات تحصیل کرده در سراسر هند بود. هر شخص تحصیل کرده و با فرهنگ، میبایست یکی از دو زبان، فارسی و یا سانسکریت را بداند.»
ایرانیان باید به خود ببالند که زبان ملی و مشترک آنها روزگاری از اروپای خاوری و عثمانی تا ماورای قفقاز و از خاور دور و هند تاجنوب کرانههای خلیج فارس زبانی ادبی و رسمی و سیاسی و دیوانی بوده است. تا پیش از سده اخیر که انگلیسی چنان جایگاهی را پیدا کرد تنها زبان فارسی بود که به چنان ارجی دست یافت. زبان فارسی متعلق به هیچ قوم و قبیله و تباری نیست. فارسی زبانی است که افزون بر آذربایجانی و فارسی زبان و ارانی و شروانی و گیلک و کرد و لر و بلوچ و عرب… بسیاری از اقوام غیر ایرانی نیز در پویش و گسترش آن کوشیدهاند. به فرهنگ ایرانی افتخار کنیم و در راستای زنده داشت و جهانی شدن دیگر بار پارسی کوشا باشیم. و کیست که نداند زبان فارسی و گنجینههای هنری و ادبی آن مهمترین گنجینه و سرمایه ملت ایران است.
علی عجمی آذرابادگانی ایران دوست
فروردین ماه ۱۳۹۰ خورشیدی
تبریز… آذرابادگان
بابک
آگوست 16, 2011 @ 23:23:48
البته لازم به ذکر است که این بنای زیبا توسط استادان و هنرمندان اصفهانی خلق شده
mehr
آگوست 17, 2011 @ 00:56:10
بهتر بود می گفتی یادملنی از طایفة مغولها
ساوالان اوغلو
آگوست 17, 2011 @ 02:23:26
دوست عزیز از نظر شما نژاد و ژنتیک مهم است یا فرهنگ و هویت که فرد برای خود انتخاب میکند؟ این سلسه ها خود را پیرو فرهنگ و تمدن ایرانی میدانستند، زبان فارسی و آداب و رسوم ایرانی را رواج میدادند و… حالا اگر شما آنها رو پیرو و در خدمت تمدن ایران نمیدانید باید گفت خودزنی تا کجا؟!
arta
آگوست 17, 2011 @ 12:53:07
It was Farsi those people fallen in love with my friend. there is no evidence the actual building made by an Iranian person simply becouse there is not similar palace(?) no where in mainland Iran . I am Iranian and belive me we are not that good
ساوالان اوغلو
آگوست 18, 2011 @ 07:37:45
دوست گرامی و ایرانی عزیز! کاش مطلب به آن بلندی را کمی مطلعه میکردید. من ادعا نکردم که تاج محل بطور کامل ایرانیست یا به ایرانیان تعلق دارد. در ساخت تاج محل از معماران ایرانی استفاده شده است و لذا من آن را نمادی از دورانی که فرهنگ ایران و زبان های ایرانی در هند رواج فراوان داشت در نظر گرفتم.